عشق در دل ماند و يار از دست رفت
دوستان دستی که کار از دست رفت
ای عجب گر من رسم در کام دل
کی رسم چون روزگار از دست رفت
بخت و رای و زور و زر بودم دريغ
کاندر اين غم هر چهار از دست رفت
عشق و سودا و هوس در سر بماند
صبر و آرام و قرار از دست رفت
گر من از پای اندرآيم گو درآی
بهتر از من صد هزار از دست رفت
بيم جان کاين بار خونم میخورد
ور نه اين دل چند بار از دست رفت
مرکب سودا جهانيدن چه سود
چون زمام اختيار از دست رفت
سعديا با يار عشق آسان بود
عشق باز اکنون که يار از دست رفت
21244 بازدید
2 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
13 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian